کانسپت چیست؟
از آنجا که کل مطلب نوشته شده پاسخ به یک پرسش است ” کسی میداند کانسپت چیست” به همین خاطر، متن به صورت پرسش و پاسخ تنظیم شده که البته پاسخها از دید نویسنده است. طبیعتا به این پرسشها میتوان پاسخهایی دیگر هم داد ولی طرح رک و راست این مطالب به خاطر عبور از بحث انتقادی و رسیدن به بحثهای راه حلی است.
۱- کانسپت چیست؟
۲- طرح معماری چگونه شکل می گیرد؟
۳- از کجا شروع کنم (همیشه برای شروع طراحی با مشکل مواجه هستم)
۴- پیچیدگی و تضاد نهفته در مبحث طراحی معماری از کجا ناشی میشود؟
۵- آیا من به عنوان یک دانشجوی معماری باید سبک خود را داشته باشم؟
۶- ذوق و قریحه و استعداد در طراحی مفهومی ندارم چه کار کنم ؟
۷- اگر خیلی از کانسپت ها یک جرقه هستند ،چگونه میزان آن را تقویت کنم ؟
۸- بود و نبود کانسپت چه تاثیری بر بحث خلاقیت در معماری دارد؟
۹- چگونه تشخیص بدم که کانسپت درستی دارم یا مسیر اشتباهی را طی میکنم؟
و در برنامه آینده (ببخشید ، مطلب آینده) :
۱۰- یک معمار حرفه ای که مدافع بحث کانسپت است مثل میرمیران ، چگونه طراحی میکرد ؟ از کجا شروع می کرد؟ چگونه طرح را به اتمام می رساند ؟
قبل از ورود به پاسخها ، از دوستان میخوام که در ذهن خود پاسخی به پرسشها بدند ، بعد وارد مطالب بشند و طبیعتا بازخورد این مطالب برای بنده مهم هست بنابراین با هر بخش که موافق نیستید و نظر دیگری دارید، حتما آنرا بیان کنید و اگر در این زمینه مطلبی دارید آنرا برای ما ارسال کنید تا همینجا انتشار بدیم و بتونیم مقایسه ای داشته باشیم. ضمنا در تنظیم این مطالب از ترجمه مقاله کانسپت استفاده شده و نیز نیم نگاهی داشتم به ماهنامه شماره ۵۴ و ۵۵ معماری و شهرسازی که در آن معماران بزرگ ما گفته اند که چطور طراحی میکنند.
۱- کانسپت چیست؟
کانسپت چکیده مفهوم و اندیشه نهفته در طرح معماری است این مفهوم می تواند:
قیاسی باشد (analogies) ، که به معنی الگو گیری از ویژگیهایی که برای طرح مفیدند ، مثل الگو گیری از روابط معماری گذشته برای یک طرح یا مقیاس قرار دادن کار هنرمندان در استودیو برای طراحی یک ساختمان آزمایشگاه ( لویی کان – ساختمان تحقیقات پزشکی دانشگاه پنسیلوانیا)
استعاری و تشبیهی باشد ( metaphors and similes) مثلا استفاده از یک عنصر معماری برای به یاد آوردن یک مساله خاص ، (استعاره در ادبیات را ببینید) و یا به صورتی که عنصری را بتوانیم به موضوعی تشبیه کنیم مثل قاب سازی به دعوت. ( استعاره در معماری را از اینجا بخوانید چیزی دستگیرتون شد به من هم بگید)
جوهری باشد ( essences) توجه به جوهره درونی فضای معماری مثلا طراحی یک فضا با حس روحانی و تفکر برانگیز ( در مقاله مرجع از فضاهای لابی هتل اثر جان پورتمن مثال زده شده)
برنامه ای باشد (programmatic ) که در آن توجه به حل مسئله عملکردی و برنامه طرح در درجه اول قرار دارد. مثل خیلی از کارهای معماری مدرن.
ایده آل گرایانه باشد ، که ایده آلهای معمار در آن اولویت می یابد. مثلا توجه به معماری سبز و بهینه سازی مصرف انرژی. یا ایده آل گرایی میس واندر روهه در اغلب طرح هایش که برنامه طرح را تحت الشعاع قرار میداد.
و من اضافه می کنم کانسپت یا مفهوم نهفته در یک طرح ورای همه این تعاریف وقتی برای شما روشن میشود که بگویید : “ایده من در این طرح این است که …” یعنی تفکری که از آن به بعد طرح و برنامه معماری شکل داده میشود. منتها لازم است به نکته ظریفی اشاره شود ، اینکه داشتن کانسپت به معنی درستی آن کانسپت نیست ، در این راه ، بی راهه ها زیادند مثلا ایده کرم خاکی یک بی راهه است.
۲- طرح معماری چگونه شکل می گیرد؟
هیچ راه حل جامع و مانعی برای طراحی معماری وجود ندارد ، یعنی قرصی نیست که شما بخورید و از فردا زاها حدید یا نورمن فاستر یا کالاتراوا یا ریچارد میر یا مهدی مطلق … منتها شکل گیری طرح معماری به صورت سیستماتیک در چند مرحله صورت می گیرد از این مراحل می تواند یک بخش ضعیف تر و یک بخش قوی تر باشد ولی کلیت مطلب در مراحل زیر قابل خلاصه شدن است : ( شرح مفصل را در فرایند تولید در شرکت های معماری بخوانید)
- شناخت و تحلیل برنامه طرح ( برنامه ریزی فیزیکی ، خواسته های کارفرما، ضوابط )
- شناخت بستر طرح ( تحلیل زمین ،آب و هوا ،شیب،همسایگی،…)
- شناخت نمونه های مشابه ( معماران موفق این مساله را چطور حل کرده اند)
- شکل گیری طرح اولیه ( توصیه من این است که حل مناسب برنامه طرح در اواولیت شما و کانسپت شما باشد ، کرم خاکی را فراموش کنید) ولی همه کانسپتهای گفته شده هم اگر با شناخت صحیح استفاده شوند ، میتوانند خمیر مایه طرح معماری باشند. شما یک فضای خوب خلق کنید ، استفاده کننده و بازدید کننده را تحت تاثیر قرار بدید ، کسی هرگز کرم خاکی را نخواهد دید ولی با خلق یک فضای معماری مثل کلیسای آب آندو ، شما بر روح فرد اثر میگذارید ، این مهم است.
- بازگشت به برنامه طرح ( حل دقیق برنامه ریزی فیزیکی ، فضای معماری …)
- مذاکره با سازه ،برق و مکانیک ( مهم است که پس از تصویب طرح شما توسط کارفرما ، ملاحظات این بخشها طرح را دستخوش تغییری نامناسب نکند)
- ارائه طرح ، اگر مسابقه و یا طرح دانشجویی است رنگ و لعاب و اگر در دنیای حرفه ای هستید ، آلبوم نقشه های مرحله اول
۳- از کجا شروع کنم (همیشه برای شروع طراحی با مشکل مواجه هستم و این مساله وقت زیادی را از من میگیرد)
راه موفقیت ، قوی شدن تکنیک معماری است،ما غالبا آنقدر به کانسپت طرح یا عملکرد یا سایر مسایل فکر می کنیم که در بخش تکنیک معماری ضعیف می مانیم . تکنیک چیست؟ توانایی تشخیص تعادل فرم،ترکیب فرم ها ،کار با سیستم های مختلف فرمی ( کم کردن از یک حجم ، زیاد کردن به یک حجم، ترکیب احجام) .ببخشید ولی معماران بدون توجه به این اصل خیلی خیلی خیلی مهم از دانشکده فارغ التحصیل می شوند : کارها را ببینید ،آنها را تجزیه ( به اجزاء ،کف،سقف،دیوار و… توجه کنید حتی دیکانستراکشنها هم قابل تجزیه اند ) و تحلیل کنید اگر یک استاد بزرک مثل مرتضی میرغلامی این کار را انجام دهد که عالیست ،اگر نه با مطالعه توضیح خود معماران می توان به درک صحیح رسید :در این بخش معماری کاملا مشابه شطرنج است .”شما باید به درک پوزیسیونی بالایی برسید” هر چه در این زمینه بگوییم ،کم گفتیم و این فقط با تمرین ممکن است. (خواستید بگید درک پوزیسیونی را کامل تشریح کنم)
برای درک بهتر ، ببینید تکنیک یک معمار در معماری مثل تکنیک یک نقاش در نقاشی و شاعر در شعر گفتن است ، شما در هر سبکی که کار میکنید ، باید با تکنیکهای اولیه معماری آشنا باشید، فضای معماری را بشناسید و … نقاش در هر سبکی که کار میکند ، در زمان دانشجویی یا کار آموزی تکنیکهای مختلفی فرا میگیرد ، جای این مطلب در دانشکده های معماری کمی کمرنگ است و هر روز کمرنگتر هم میشود ، عملا وقتی دانشجوی معماری شروع به طراحی میکند … بگذریم هرچه شما بیشتر کار ببینید ، کار تحلیل کنید، فضاها را در پلان با عکس های کتاب مطابقت بدید و درک خود را از معماری بالا ببرید ، از طرح ها اتود بزنید و دست خود را قوی و ذهن خود را آماده نگهدارید، راحت تر و سریعتر طراحی میکنید.
۴- پیچیدگی و تضاد نهفته در مبحث طراحی معماری از کجا ناشی میشود؟
پیچیدگی و تضادی که در معماری با آن درگیر هستیم حاصل دوگانه بودن معماری است :معماری گیلگمش هنرهاست نیمی هنر و نیمی فن . نیمه هنری برای ما در مرحله اول تاریک و مبهم است و در جستجوی آن به نیمه فنی و تکنیکی آن هم نمی رسیم بخش تکنیکی معماری در این نوشته تکنیک های اجرایی و مانند آن نیست (هرچند آن هم خود مقوله ای است) بلکه تکنیک های دوگانه شناخت احجام و درک سه بعدی فضا و پیاده کردن اندیشه از ذهن به کاغذ (و یا کامپیوتر) و توانایی رسیدن به فرم هایی متعادل و قوی است .یکی از تمرین ها به عنوان مثال دیدن یک طرح متوسط و برخورد تحلیلی با آن است:به نظر شما چه کار کنیم که این حجم “بهتر”شود؟ و تمرین دیگر تمرین حل عملکرد است . بسیاری از دانشجویان معماری از حل کردن عملکرد یک رستوران هم عاجزند و در جستجوی قله های رفیع کانسپت وقت خود را تلف می کنند.
۵- آیا من به عنوان یک دانشجوی معماری باید سبک خود را داشته باشم؟
باید بدانیم این مساله که دانشجویان به دمبال یافتن سبک خود هستند امری اشتباه است . دانشگاه توان یاددهی امور اجرایی و حرفه ای معماری را ندارد بنابراین توان استادان و دانشجویان باید به روی تکنیک معماری متمرکز باشد و تلاش اجباری برای رسیدن به کانسپت می تواند به سال آخر موکول شود. مثالی می زنم :
نقاشی توانایی کار با رنگ روغن و آبرنگ و… را ندارد،نمی تواند از چهره ترسیم صحیحی داشته باشد با تکنیک های فن نقاشی ناآشناست و در پی سبک نقاشی و مفهوم برای تابلو تمرین خود است !
دانشجوی موسیقی را در نظر بگیرید که نسبت به سبک های موسیقی نا آشناست ،آهنگهای مهم جدید و قدیم را به خوبی گوش نداده و تحلیل نکرده است ،با تکنیک های آهنگ سازی آشنا نیست و نت ها را هم به زور می شناسد . آیا او می تواند آهنگی “با مفاهیم عمیق” بنویسد؟ آیا او می تواند برای درس آهنگسازی ۲ خود نگران کانسپت باشد؟ ابتدا و تا مدتها باید تکنیک را فرا گرفت.
۶- ذوق و قریحه و استعداد در طراحی مفهومی ندارم چه کار کنم ؟
در خصوص نقش ذوق و قریحه اولیه ،طبیعی است که برخی از ما ذهن هنرمندانه تری دارند و شاید مفاهیم بلندتری را در کار خود بگنجانند ولی این شامل یک شکل از کانسپت می شود. مثلا کانسپت جرج پمپیدو،استفاده از تناقض معماری های تک و معماری بستر قدیمی طرح است .این کانسپت نه خیلی شاعرانه است و نه به قریحه ذاتی برمی گردد ولی طرح اپرای سیدنی طرحی است که مثل یک جرقه در یک لحظه به ذهن معمار راه یافته است.
۷- اگر خیلی از کانسپت ها یک جرقه هستند ،چگونه میزان آن را تقویت کنم ؟
ما همیشه وقت زیادی نداریم که برای خوردن جرقه یک کانسپت با مفهومی عمیق در طرح خود منتظر بمانیم ،بنابراین باید راهی برای باز کردن مسیر “نسیمی که از عالم بالا می وزد” وجود داشته باشد.
بله این راه وجود دارد ولی راه ساده ای نیست.این راه با ورزش دادن ذهن آماده می شود.ما تمام تکنیک ها را فرا گرفته ایم ولی هنوز در ارائه طرحی با مفهومی درونی عاجزیم.
دو نکته را باید بدانیم: اول اینکه کانسپت لزوما مساله ای عجیب و غریب و یک شعر الهام شده نیست .همیشه ما کلیسای نور تادو آندو یا کلیسای رونشان لوکوربوزیه را طراحی نمی کنیم . کانسپت می تواند “یک ترکیب خوب حجمی” به همراه فضاهای تامل برانگیز معمارانه باشد مثل کارهای ریچارد میر.
ثانیا همیشه لازم نیست طرح ما دارای کانسپت خاص درونی باشد.رسیدن به عملکرد بهینه اولین انتظاری است که از یک معمار می رود.
و همچنین هماهنگی با بستر و پاسخدهی به عملکرد با یک حجم پخته معماری خود می تواند دستمایه ای باشد بری طرح های گاها شاعرانه ای که در ابتدا خود شما هم فکر آن را نمی کردید.
۸- بود و نبود کانسپت چه تاثیری بر بحث خلاقیت در معماری دارد؟
موضوع خلاقیت در معماری جدا از داشتن یا نداشتن مفهوم درونی است .ارائه طرح خلاقانه معمولا از یک ذهن آماده و ورزیده بر می آید.
وقتی که معماری از سر ذوق گاهی شعر می خواند، قطعات نابی از موسیقی را می شنود، فیلم های هنری با مفاهیم عمیق دورنی می بیند و هر روزه یا هر هفته برنامه ای برای مطالعه و نقد و دیدن آثار ارزشمند معماری و شناخت معماران دارد .از نمونه های اجرا شده خوب یا بد آثار معماری ماهانه بازدید می کند،او ذهنی آماده برای یک اثر خلاقانه معماری دارد ،این اثر می تواند از یک مفهوم درونی عمیق شکل گرفته باشد و یا حتی طرحی باشد که فرم آن صرفا خلاقانه،جدید و نوآورانه است ،برخورد جدیدی با فضای معماری کرده یا با حرکتی فرمال ،بازدید کننده طرح را شگفت زده کرده است.
آثار خلاقانه او می تواند فاقد کانسپت های مفهومی درونی و صرفا پاسخی مناسب به بستر طرح باشد هرچند او می تواند رسیدن به این پاسخ را هدف اولیه خود و کانسپت نهفته در طرح بداند.
۹- چگونه تشخیص بدم که کانسپت درستی دارم یا مسیر اشتباهی را طی میکنم؟
موضوع اینکه یک کانسپت ، مثلا کانسپت حجمی قوری برای طرح یک قهوه خانه یا اردک برای فروشگاه ماکیان (اثر رابرت ونتوری برنده جایزه پریتزکر –شرمنده کمال یوسف پور گرامی) کاری اشتباه است یا حرکت کرم خاکی موضوعی بی ربط است ، صرفا با مطالعه معماری ، و به صورت کم کم حاصل میشود ، معماری که به زور یک خط مقاله را میخواند و از کارهای معماری فقط عکسها را میبیند، چگونه این قوه تشخیص را خواهد یافت ؟ forget
بحث دهم : میرمیران گفته است که چگونه طراحی میکند. این برای کسانی که به دمبال طراحی مفهومی هستند ، یک راه طی شده است ، راهی که این معمار بزرگ در طول حیات خود … بگذریم. در روزهای آینده متن این مقال ارزشمند برای علاقمندان آماده خواهد شد.
سخن آخر اینکه بحث کانسپت ، یک بحث عمیق و طولانی است ، من از دیدگاه خود به آن پرداختم ، در دانشکده های معماری ، اساتیدی که خود گاها از درک صحیح این مساله ناتوانند، توانایی روشن کردن راه را برای دانشجو ندارند و دانشجوی سرگردان در پی خرید کانسپت است. با این حال ، به هیچ وجه از نظر من اعتراض دانشجویان پذیرفته نیست. دانشجویان باید با مطالعه عمیق کتابهایی مفید و عالی مثل از زمان و معماری منوچهر مزینی ، زیبایی شناسی یورگ گروتر ، بوطیقای معماری ترجمه احمد رضا آی و کتابهایی که اخیرا ترجمه شده از کارهای معماران و … از هر دانشگاه و با هر امکاناتی که هستند سطح خود را بالا ببرند، مقالات را از دریای بیکران اینترنت دانلود کنید پرینت بگیرید و مطالعه کنید … و این را به خاطر داشته باشید که اولین وظیفه هر معمار این است که برنامه ای را دریافت کند و برگردان فضایی آنرا ارائه دهد .
برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:
شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:
بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .